اولین...
امشب ساعت ۷:۴۵ برای اولین بار در تمام عمر ۲۲ سال و خورده ایم، یه تار موی سفید وسط موهام دیدم.
یه لحظه دلم گرفت. انگار منتظر همه چی بودم الا این.
شاید بعدش با خودم هزار و یک دلیل آوردم که خودمو قانع کنم، که موی سفید تو جوونی هزارتا دلیل میتونه داشته باشه ولی انگار نتونستم سر خودمو کلاه بذارم. این موی سفید برا من حکم یه پایان و یه آغاز رو داره.
پایان هرآنچه قبل از دیدن این موی سفید بوده و آغاز هر آنچه بعد از این می خواد پیش بیاد.
یاد این ترانه افتادم بدجور:
موی سفیدو توی آینه دیدم
آهی بلند از ته دل کشیدم
تا زیر لب شکوه رو کردم آغاز
عقل هیم زد که خودت رو نباز
عشق باید پا در میونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه
رفته بودم تا مثل یک کبوتر
باز کنم تو آسمون بال و پر
دیدم که شوقی ندارم به پرواز
عقل هیم زد که خودت رو نباز
رفتم که با شادیا سازش کنم
گل های گلدونو نوازش کنم
از دل بی حوصله غمگین شدم
تشنه ی دلداری و تسکین شدم
خواننده : گلپا
آهنگساز و شاعر : جهانبخش پازوکی
دلُم لبـریــز عشق بی ریاتن