پست موقت
دلم نمیاد پیرهن مشکیمو از تنم در بیارم، دلم نمیاد والپیپر گوشیمو عوض کنم. دلم نمیاد پارچه مشکی که زدم رو در، بردارم.
دلم باز هیئت می خواد
هنوز به این حال و هوا عادت نکردم
هنوز حال و هوایم محرمیست.
هنوز... ![]()
دلم نمیاد پیرهن مشکیمو از تنم در بیارم، دلم نمیاد والپیپر گوشیمو عوض کنم. دلم نمیاد پارچه مشکی که زدم رو در، بردارم.
دلم باز هیئت می خواد
هنوز به این حال و هوا عادت نکردم
هنوز حال و هوایم محرمیست.
هنوز... ![]()

سلام
امروز برای اولین بار در کل عمر بیست و دو سال و هشت ماه و بیست و پنج روزم رفتم استادیوم.
اونم نه برای دیدن بازی پرسپولیس - صبا، بلکه برای تجربه حس رفتن به ورزشگاه.
هر چند بازی اونقدر هم برام جذاب نبود ولی تجربیات جدیدی رو تو این دوساعت به دست آوردم.
۱- خیلی ف ح ش های جدید وارد شده که ما هنوز از وجودشون بی خبریم.
۲- دیدن بازی از تلویزیون برا من جذاب تره، چون هم زوم داره، هم صحنه آهسته نشون میده هم اینکه از همه زوایا میتونی بازی رو ببینی، بر عکس ورزشگاه.
۳- ولی از حق نگذریم، تو ورزشگاه حرفایی زده میشه که عمرا کسی بتونه تو خونه اون کلمات رو به کار ببره.
۴- بازیکنا از اون چیزی که ما تو تلویزیون می بینیم تنبل تر و چاق تر هستن.
۵- نکته خیلی مهم اینکه سربازایی که برای تفتیش بدنی اونجا وایسادن بوق تشریف دارن.کاملا بی خاصیت.*
۶- بعضیا تو استادیوم نقش استاد رو ایفا می کنن.
۷- اونی که وسط زمین وایساده.... نیست، داوره. (جمله ای حکیمانه از یکی از تماشاچیا در جواب دیگری که میگفت خطاااااااا خطاااااا.)
اینم گزیده ای از تجربیات کسی که اصن با ورزشگاه حال نکرد.
-------------------------------------------------
پ.ن*: مثلا سربازا نمیذاشتن دوربین عکاسی ببری داخل ولی بنده در عین بزرگ بودن دوربینم، و در عین وجود سه تا ایست بازرسی تونستم دوربین رو ببرم داخل.![]()
پ.ن۲: عکس اختصاصی نای نی می باشد.
در این زمستان بسی سرد و یخ زده، بهار می چسبید.
عین یک فرصت تنفس.
عین یک فنجان چای گرم.
عزادارا، عزداریهاتون قبول. چای ریزای مجلس حسین(ع) خدا اجرتون بده. سینه زنا، گریه کنا
عیدتون مبارک.
همنواها عیدتون مبارک

شیعیان تسلیت
این وبلاگ دیگر من و مربوط به طراحی های منه. و همینطور برای سفارش طراحی.
یه سری بزنید بد نیست.
سرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ
پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود
چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان
در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبود
زخمه زخمی ترین فریاد، در چنگ سکوت
از طراز نغمه وا می ماند اگر زینب نبود
در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ
در گلوی چشم ها می ماند اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی، بی سوار و بی لگام
در بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوه فتنه ها می ماند اگر زینب نبود
قادر طهماسبی
خواستم اعلام کنم که من زنده هستم. اگه کسی به جز من روی کره زمین زنده هست اطلاع بده.
خواهش می کنم منو از تنهائی نجات بدید.
اینجا همه چی نابود شده و من از تنهائی دارم دق می کنم. هیچکس تو شهر نمونده.
با ماشینی که کنار خیابون پارک بود دورتادور شهر رو گشتم ولی هیچ موجود زنده ای ندیدم.
اگه کسی این پیام رو میخونه جواب بده و بگه که زندس.
من تنهام.
