زنده تر از تو کسی نیست چرا گریه کنیم ؟
مرگمان باد و مباد آن که تو را گریه کنیم
هفت پشت عطش از نام زلالت لرزید
ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم ؟
رفتنت آینه آمدنت بود ، ببخش
شب میلاد تو تلخ است که ما گریه کنیم
ما به جسم شهدا گریه نکردیم ، مگر
می توانیم به جان شهدا گریه کنیم ؟
گوش جان باز به فتوای تو داریم ، بگو
با چنین حال بمیریم و یا گریه کنیم ؟
ای تو با لهجه خورشید سراینده ما
ما تو را با چه زبانی به خدا گریه کنیم ؟
آسمانا ! همه ابریم گره خورده به هم
سر به دامان کدام عقده گشا گریه کنیم ؟
باغبانا ! از تو و چشم تو آموخته ایم
که به جان تشنگی باغچه ها گریه کنیم
(محمد علی بهمنی)
--------------------------------
پ.ن: کودکی هایم، حرمت، سرخوردن ها و سکه چرخاندن ها، یادش بخیر
پ.ن: بوسیدن صفحه تلویزیون هنگام سخنرانی هایت را یادم نرفته، فقط دیگر رویم نمی شود.